دلم از دست تو لبریز خون است
سرم در ماتمت غرق جنون است
سر و دست و دل و چشمان و گیسو
بیا بنگر به احوالم که چون است
جگر از زخم دوری پاره پاره
تن از رفتار تو خوار و زبون است
دگر من تاب این سختی ندارم
زمان ختم این بازی کنون است
دلم از دست تو لبریز خون است
سرم در ماتمت غرق جنون است
سر و دست و دل و چشمان و گیسو
بیا بنگر به احوالم که چون است
جگر از زخم دوری پاره پاره
تن از رفتار تو خوار و زبون است
دگر من تاب این سختی ندارم
زمان ختم این بازی کنون است
گر به سوی من سرگشته نگاهی نکنی
گنه از من بود ای شه ، تو گناهی نکنی
من چه گویم نظری سوی من خسته نما
تو نظر سوی گدایی که نخواهی نکنی
تعداد صفحات : 2