loading...
دلنوشته های من
رامتین بازدید : 74 پنجشنبه 01 تیر 1391 نظرات (0)

چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت

نامهربان من که به ناز از برم گذشت

چون ابر نوبهار بگریم درین چمن

از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت

منظور من که منظره افروز عالمی ست

چون برق خنده ای زد و از منظرم گذشت

آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم

آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت

دریای لطف بودی و من مانده با سراب

دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت

منت کش خیال توام کز سر کرم

همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت

جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله، لیک

دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت

خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید

هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت

صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ

هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت

خوش سایه روشنی است تماشای یار را

این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت

برچسب ها ابتهاج , حاکستر , سایه ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
آنچه که نمی شود رودررو گفت , باید اینگونه نوشت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 94
  • بازدید کلی : 5,202