"گله دارم ز همه قول و قراری که نشد
سردی عشق تو و فصل بهاری که نشد"
گرم آغوش تو در دامن شب های بلند
بوسه بر لعل تو و زلف نگاری که نشد
خنده های تو و سرمستی آن چشم غزال
بر کنار چمن و رود و زهاری که نشد
تیره بختی من و آرزوی وصلت ماه
دست در دست تو در شهر و دیاری که نشد
یکشب آسایش و یک خواب بدون حسرت
زندگی با صنم و شام و نهاری که نشد
تا به کی قسمت ما ماتم هجران باشد
حسرتش ماند به دل ، بوس و کناری که نشد