در حالت نمازم و افکار من پریش
در فکر قسط وام عقب مانده ، قبض و فیش
تکبیر چون که گفتم و بستم نماز را
وقت سحر که وضع هوا بود گرگ و میش
آمد به یاد بنده سخن های همسرم :
اینکه مرا دو هفته و اندی ببر به کیش
چون در رکوع رفتم و دولا شدم یواش
رفتم به فکر اینکه زمن برده اند دیش
دیشی که هست بر سر هر بام خانه ای
باشد قاچاق مثل کریستال یا حشیش
در سجده یادم آمد از آن لعبتی که دوش
در پارک دیدمش خوش و خندان ، پر از قمیش
آمد به یادم از خم ابروش در نماز
شد حالتم چو حافظ و محراب در خروش !!!
از شدت خروش به هم ریخت قافیه
گویا زدند مغز مرا با کلنگ خیش
برخاستم برای رکعت دوم بلادرنگ
آمد به یادم اینکه شده نانمان فینیش
از دست این شکمبه ی خود گشته ام اسیر
چون میخورم سه وعده غذا قد گاومیش
بستم قنوت تا که بخوانم خدای را
رفتم به فکر زخم زبانهای قوم و خویش
از طعنه های عمه و از مکر زن داداش
از باجناق بی رگ و چسبنده چون سریش
او که تمام عمر نخوانده نماز خود
اما نهاده بهر تظاهر سه قبضه ریش
یا آن فلان کسک که به قانون و هر چه هست
با کار احمقانه ی خود کرده است جیش
در حالت تشهد و حمد و ثنای حق
رفتم به فکر موجر وتعویق پول پیش
گفتم به خود که میشود آیا بیاورم
در نرد زندگانی و در عشق ، جفت شیش ؟؟؟
القصه شد تمام نمازی که طی آن
بودم به فکر دیش و قمیش و سریش وکیش
بعد از سلام گفت به <<جاوید>> هاتفی
برخیز و از دوباره قضا کن نماز خویش
چون بابت هزار قنوتش دو من پیاز
بارت نمیکنند و به آن بیخودی نناز